گزارشی کوتاه از زندگینامه شهید مغنیه
عماد مغنیه مردی بود که میدانست، نمی تواند علنی وارد جامعه بشود، مگر بعد از شهادتش. او همچنین میدانست که جزئیات عملکرد خود را باید برای همیشه در سینه خود نگاه دارد. وی کسی بود که میگفت باید از خیانت ترسید ولی از مرگ یا جنگ رو در رو نباید ترسید.
دوران رشد
جنگ داخلی شروع شده بود. در آن زمان عماد مغنیه، 14 ساله شده بود. وی در آن موقع در محله شیاح در حومه بیروت زندگی میکرد. در آن زمان محله شیاح، شیعیانی که از محلههای نبعه و کرنتینا اخراج شده بودند را مورد استقبال قرار داده بود. وی مسائل دینی را از مادرش فرا گرفته بود و خیلی زود این مفاهیم در روح وی نفوذ کرد و برخلاف هم سن و سالهای خود، وی با همرزمانی حشر و نشر داشت که خیلی بزرگتر از وی بودند.
وی در آن موقع برخلاف جو موجود، از اندیشههای چپی تاثیر نپذیرفت. در آن موقع، تنها راه برای مبارزه با رژیم اشغالگر و ظالم اسرائیل، ملحق شدن به مقاومت فلسطینی بود که در مناطق مرزی جنوب لبنان علیه اسرائیل عملیات انجام میداد. این وضعیت ادامه یافت تا زمانی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی پیروز شد.
در سال 1978 اسرائیل اولین هجوم زمینی خود را به لبنان آغاز کرد و عماد مغنیه در سایه گروههای مقاومت فلسطینی که در کنار مرزها متمرکز شده بودند، به مبارزه با رژیم اشغالگر پرداخت. ورود وی به میان گروههای فلسطینی بدون هیچ اهداف سیاسی رایج در آن دوره بود و تنها هدفی که دنبال میکرد، مبارزه با اشغالگران بود. به عبارتی دیگر آرمان فلسطین تنها موضوعی بود که پیوستن عماد مغنیه به گروههای مقاومت را توجیه میکرد.
حمله اسرائیل به جنوب لبنان باعث شد بسیاری از پردههای شک و شبهه دریده شود و بسیاری از گروهها علیه اسرائیل جبههبندی کنند که بسیاری از این درگیریها به صورت خودجوش و مستقل صورت گرفت و تنها بخشی از آن در سایه احزاب و گروههای مدعی مشهور فلسطینی و چپی بود. خیلی از این عملیاتها توسط جوانان مسلمان شیعی صورت میگرفت که در پوشش جنبش فتح علیه اسرائیل ولی بدون هماهنگی با مافوق صورت میگرفت.
در این راستا بود که عماد مغنیه به همراه تعدادی از جوان مذهبی، در منطقه خلده قبل از شهر بیروت با نیروهای اسرائیل درگیر شدند. حاج عماد جراحتهای مختصری را در این درگیریها برداشت ولی همین درگیریهای جدی، در بسیار با برکتی را به روی وی باز کرد که تا آخرین روز حیاتش به روی وی باز بود.
در آن روزها حزبالله از لحاظ تشکیلاتی به شکل حزب منظمی در نیامده بود؛ ولی عملیاتهای افراد آن، بدون اینکه آن را اعلام کنند، شروع شده بود. بخصوص در سایه آموزشهایی که سپاه پاسداران ایران در بعلبک آغاز کرده بود و پایههای فعالیتهای تشکیلاتی و منظم را آغاز کرده بودند. باید گفت که ویژگیهای امنیتی و نظامی حاج عماد مغنیه از همان زمان، توجه همگان را جلب کرده بود. در زمانی که اسرائیل بیشتر مناطق جنوب لبنان را اشغال کرده بود، وی به انجام عملیاتهای تعیینکننده توجه داشت که کتاب عملیاتهای مقاومت اسلامی را آغاز میکرد.
در این راستا اولین عملیات، عملیات شهید احمد قصیر بود که آغازگر عملیاتهای شهادتطلبانه بود. وی از جوانان مؤمن و با اعتقادی بود که حاج عماد برنامهریزی و تهیه مقدمات و لوازم عملیات شهادتطلبانه وی را برعهده گرفته بود. این عملیات شهادتطلبانه در سال 1985 رخ داد و مرکز فرماندهی نیروهای اسرائیلی در جنوب را هدف قرار داد و بیشترین تعداد تلفات از بین سرباز اسرائیلی را تا آن لحظه در یک عملیات از دشمن گرفت.
در آن روز عماد مغنیه عملیاتهایی از نوع دیگر را دنبال میکرد. عملیاتهایی که برنامهریزی دقیق و هوشمندانه داشت. وی گروههای خبره و زبدهای را تشکیل میداد که بدون اعلان از هویت خود اقدام به عملیات میکردند و از آنجا که ناشناخته عمل میکرد، دشمن فکر میکرد که گروههای فلسطینی مسئول این عملیاتها هستند و در نتیجه برای مدتها این نیروهای داخلی از تعقیب اسرائیلیها راحت بودند. در میان این افراد، فعالانی از گروههای حزب دعوه شاخه لبنان، جنبش امل و گروههای نزدیک به مدرسه فکری شهید مطهری شرکت داشتند که توسط سپاه پاسداران آموزش دیده میشدند. در آن روزها سید حسن نصرالله در دره بقاع برای هماهنگی بین نیروهای مقاومت فعالیت میکرد و در همانجا بود که با حاج عماد نیز آشنا شد.
همه کسانی که از نزدیک با حاج عماد مغنیه آشنایی داشتند، اراده، تصمیمگیری و مدیریت وی را ستودند. شنیدن آراء مختلف، بررسی دیدگاههای مخالف و یا که راهحلهای که میتواند از دیدگاههای دیگران استنتاج شود از ویژگیهای حاج عماد بود. وی دقت، احتیاط و اعتماد متوازن نسبت به کسانی داشت که قرار بود به آنها مسئولیتی واگذار کند.
در سالهای 1982 اسرائیل عقبنشینی خود را از مناطق گستردهای که در لبنان اشغال کرده بود، آغاز کرد و در سال 1985 این منطقه اشغالی به یک کمربند امنیتی محدود شد. حاج عماد با مدیریت دهها جوانی که همراه وی بودند، توانست عملیات نظامی را علیه پایگاههای اسرائیلی که در اطراف این کمربند امنیتی ایجاد شده بودند، تاسیس نماید. در این راستا وی بین مناطق اشغال شده و حومه بیروت و بقاع برای انجام انواع هماهنگیها رفت و آمد میکرد و در این زمان برنامهریزی و تهیه مقدمات مطلوب برای خیلی از این عملیاتها را خود شخصا بر عهده گرفته بود. وی توانست عنصر امنیتی و غافلگیری را بر جنبه نظامی عملیاتها چیره نماید، اما بعد از مدتی رفت و آمد بخاطر ملاحظات امنیتی دشوار شد و دامنه عملیاتها از گسترش بیشتری برخوردار شد.
وی در آن زمان نیروهای چند ملیتی را نیز از دایره حملات خود خارج نساخت. نیروهایی که به بمباران بیروت و منطقه جبل لبنان پرداختند و برای حمایت از نیروهای اسرائیلی، نیروهای خود را در لبنان نیز پیاده کرده بودند. در این راستا حاج عماد توانست تجربیات و امکاناتی که از گروههای مقاومت فلسطینی در جنوب لبنان برجای مانده بود را علیه دشمنان بکار بگیرد. وی استراتژی نظامی داشت که قائل به انجام حملات ویژه و غیر منتظره علیه دشمن بود و این دکترین را به نحو خاصی علیه اسرائیل اجرا میکرد که به آنها نشان دهد که نیرویی وجود دارد که میتواند ضربات دردناکی به آنها وارد نماید و در عین حال این نیرو از تداوم زیادی برخوردار است، به طوری که بتواند جنگ فرسایشی طولانی مدتی با دشمن داشته باشد.
در سال 1983 حاج عماد و دوستانش توانستند یک سرباز اسرائیلی را در منطقه سعدیات به اسارت بگیرند که این اولین عملیات اسارتگیری بود، ولی به دنبال درگیر شدن این سرباز با یکی از افراد مقاومت به وی تیراندازی شد و در نتیجه این سرباز اسرائیلی کشته میشود.
عماد بیست و چند ساله خیلی زود در زمینههای امنیتی و نظامی رشد کرد و روز به روز در این زمینهها شاخص شد و هر چه نام وی در رسانهها بیشتر مطرح میشد، وی بیشتر از رسانهها دور میشد، تا آنجا که به یک شبح تبدیل شد. بعدها با توجه به ضرورت استفاده از تجارب وی، دوباره به صحنه جامعه بازگشت ولی این بار با نام حاج رضوان بود.
در بهار 1999، ایهود باراک بیان داشت که دولت اسرائیل تصمیم دارد طی یک سال نیروهای خود را از لبنان بیرون بکشد. اسرائیل با حمایت بینالمللی تلاش کرد این عقبنشینی را یک پیروزی جلوه بدهد. شواهد و قرائن نیز نشان میداد که اسرائیل تصمیم دارد این کار را عملی کند، ولی آنها به دنبال این بودند که مزدوران لحد را جایگزین خود کرده و مسئولیت این منطقه را به آنها واگذار کرده و بدین وسیله واقعیت جدیدی را بر مقاومت تحمیل کنند. آنها برنامههایی در سر داشتند و مقاومت نیز برای شرایط مختلف برنامهریزی میکرد.
در آن زمان حاج عماد بعنوان فرمانده بخش نظامی حزب انتخاب شده بود. وی در کنار مسئولیتهای نظامی قبل از گسترده شدن حزبالله و سپس مسئولیتهای امنیتی مختلف بعد از بزرگ شدن حزبالله، این مسئولیت را نیز برعهده گرفت و میبایستی خیلی زود برنامههایی برای مقابله با اقدامات آینده اسرائیل اتخاذ میشد. وی خوب میدانست که عقبنشینی ارتش اسرائیل، به معنای استراحت و وقت سستی و خمودی نیست؛ بلکه باید مقاومت طی این مدت برای تعقیب آخرین سرباز اسرائیلی تا مرز برنامهریزی میکرد و نباید اجازه میداد مزدوران لحد یک روز هم این سرزمینها را در کنترل خود داشته و بتوانند جایگاه خود را تثبیت کنند.
مقاومت، بعد از بررسیهای مختلف تصمیم گرفت اگر عقبنشینی تا ماه میصورت بگیرد، یک حمله سرتاسری را طی چند ماه تدارک دیده و در ماه ژوئن با حمله به همه پایگاههای آنطوان لحد، این نیروها نیز کنترل منطقه را از دست بدهند و اقدام به فرار نمایند. دیدگاههای مختلفی در مورد عملکرد نیروهای انطوان لحد مطرح شد. در آن زمان سید حسن نصرالله، پیامی از طریق وی به فرماندهان ارسال داشت که تحت هر شرایطی از تعدی به مزدوران غیر مسلح و خانوادههای آنها باید خودداری نمود. این پیام در چند روستای مسیحینشین حاشیه مرز از حساسیت بسیار بیشتری برخوردار بود.
اما با آغاز عقبنشینی نیروهای اشغالگر اسرائیلی در 20 می 2000، مشخص شد خدا برنامه راحتتری برای این پیروزی چیده است. اطلاعات واصله نشان داد که نیروهای اسرائیلی از منطقه قنطره و طیبه عقبنشینی کردهاند و خانوادهها با شنیدن این اخبار، بدون توجه به حضور نیروهای انطوان لحد، به سمت روستاها و خانههای خود در منطقه کمربند اشغالی حرکت کردند و البته افراد مقاومت نیز برای خنثی کردن هر گونه تلاش این نیروها، با نیروی مردمی همراه بودند و تمام مزدورانی که خود را تسلیم میکردند توسط افراد مقاومت برای بازجویی منتقل میشدند. تعداد زیادی از مزدوران خود را تسلیم کرده و برخی از آنها به اسرائیل پناهنده شدند.
حاج عماد اولین کسی بود که با ماشینش به پادگان مرجعیون و سپس به بازداشتگاه خیام رسید. به دنبال این پیشروی خودجوش مردم بود که همه کمربند امنیتی از ناقوره تا اطراف شبعا آزاد شد. حاج عماد به دنبال آن به طور مستقیم مسئله جمعآوری غنایم و مهمات و تجهیزات نظامی و غیر نظامی برجای مانده از دشمن را برعهده گرفت. در این راستا خیلی زود نحوه استقرار نیروهای مقاومت در منطقه آزاد شده را تعیین کرده و گروهی را مسئول منفجر نمودن استحکامات پایگاههای اسرائیلی تخلیه شده نمود تا بعدها مورد استفاده ارتش اسرائیل قرار نگیرد. این ماموریتهای حساس طی دو هفته اجرا شده بود و مقاومت برای اولین بار بر مسئله خطوط دفاعی فعالیت میکرد، ولی نیروهای موجود در مزارع شبعا علاوه بر این باید ماموریتهای هجومی خود را نیز تکمیل میکردند؛ زیرا این منطقه هنوز تحت اشغال نیروهای اسرائیل بود و از آنجا که اسرائیلیها از آزادی اسرای لبنانی خودداری میکردند و مقاومت میبایستی برای آزادی آنها تلاش میکرد، بدین جهت از همان لحظات اول استقرار این نیروها، وی در فکر به اسارت گرفتن اسرای اسرائیلی در این منطقه در اشغال مانده بود. تلاشهای متعددی طی دو سال صورت گرفت ولی تعدادی شهید بر جای ماند.
از سویی دیگر، فراموش نکنیم که مقاومت طی شش سال بعد از آزادی سرزمینهای اشغال شده، بزرگترین برنامه برای گسترش مقاومت را به اجرا در آورد که طی آن تعداد هزاران رزمنده آموزشهای نظامی مختلف دیده و به پاسداری از مرز مشغول شدند و توانستند سلاحهای مختلفی را وارد صحنه معرکه نمایند که از آن جمله نیروی موشکی حزبالله بود که وظیفه نظامی خاصی داشته و عمق جبهه داخلی دشمن را هدف قرار میداد و در مقابله به مثل علیه دشمن مؤثر بود. نظر حاج عماد در این راستا این بود که میبایستی برای این منظور تونلها و سنگرهای نظامی خاصی حفر میشد. دهها نقطه دیدبانی علنی و غیر علنی در طول مرز ایجاد شد که نفس زدنهای سربازان اسرائیلی را نیز مد نظر داشت. وی همزمان باید دستگاه اطلاعاتی را نیز کنترل میکرد که شاید در آینده نزدیک نیز نتوان از کارآمدی و موفقیتهای آن سخن گفت.
در سایه همه این تلاشها بود که مقاومت در پاییز 2000 اقدام به انجام عملیات گرفتن اسیر نمود و چهار سال بعد یعنی در 2004 دشمن اشغالگر اسرائیلی را مجبور نمود که تعداد زیادی از اسرای لبنانی و غیر لبنانی را آزاد نماید؛ ولی ارتش اسرائیل اصرار نمود که تعدادی از اسرا را در زندانهای خود باقی نگاه دارد. بدین جهت در ژوئن 2006 طی عملیات «وعده صادق» مقاومت توانست عملیات گرفتن اسیر دیگری را برای آزادسازی بقیه اسرا به اجرا در آورد که اسرائیل مجبور شد در جواب این عملیات، حمله نظامی را که قرار بود در تابستان به صورت ناگهانی اجرا کند، بدون برنامه پیش انداخته و بزرگترین حمله خود را علیه لبنان آغاز نماید که البته نتایج آن جنگ بر هیچکس پوشیده نیست و برخی از آن را میتوان در گزارش وینوگراد دید.
بعد از پایان گرفتن جنگ، علاوه بر بازسازی مناطق جنگزده ، حاج عماد میبایستی در اسرع وقت امکانات نظامی خود را بازسازی میکرد. بدین جهت به سرعت دست به کار شد تا آنجا که خود گفته بود ما در این شش ماه به اندازهای برای جمعآوری تدارکات نظامی، فعالیت نمودیم که در شش سال قبل از جنگ، اقدام نکرده بودیم.
تنها 9 ماه پس از جنگ 2006، حاج عماد میتوانست در کمترین زمان، هزاران رزمنده را به حالت آمادهباش در آورد و یگان موشکی نیز که کارآیی خود را در جنگ نشان داد، خیلی زود و به شدت توسعه یافت، به نحوی که سید حسن نصرالله با اطمینان زیاد از این توان سخن گفت.
علاوه بر این موضوع، دهها کمیته تشکیل شد تا خسارتهای وارده به منازل و باغها را محاسبه کرده و خسارتهای وارده را به شهروندان جبران کنند. اصولا میتوان گفت که از 15 آگوست 2006 تا 12 فوریه 2008 حاج عماد استراحت کافی نداشت. برخی اوقات در ماشین در بین مسیر استراحت میکرد و برخی اوقات برای چند روز استراحت نمیکرد و در نتیجه همین تلاشها بود که ایده از بین رفتن اسرائیل دیگر یک امید و آرزو نیست. مقاومت به اهرمهای فشاری دست یافته است که میتواند پایههای رژیم اشغالگر اسرائیلی را در هم شکند.
حاج عماد که آغاز فعالیتهایش با قضیه فلسطین گره خورده بود، هیچگاه فلسطین را فراموش نکرد و از هیچ کمکی به گروههای مقاومت فلسطینی دریغ نمیکرد. بدون شک پیروزی مقاومت در غزه از نتایج این همکاری بوده است.
باید گفت برخلاف اظهارات دستگاههای امنیتی دشمن مبنی بر اینکه حاج عماد چهره خود را تغییر داده است، این امر صحت نداشته و وی خیلی راحت از تکنیکهای مخفی شدن برای دور ماندن از چشم جاسوسان این دستگاهها استفاده میکرد.
منبع: پرس تی.وی بیروت